کد مطلب:252477 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

شعر در خدمت مبارزه سیاسی و بیداری
حال كه از عطر گل دانش امام كه حاكی از شم هاشمی اوست، بهره مند شدیم و صفحه ذهن را در پرتو دانش امام كه اقیانوس پر بها و گنجینه ی گرانقدری از حقایق و رموز جهان آفرینش را در آن منعكس و منور می سازد و گوشه هائی از كرامات و روشن بینی او را بیان داشتیم، به سوی كاروانی نوین بر می گردیم و افكارمان را متمركز و متوجه اظهارات شبلنجی شافعی می نمائیم او در كتابش نور الابصار گوشه ای از درخشان ترین وقایع پیشوای دهم را بیان می كند.

و نیز در تاریخ ابن خلكان و غیره نگارش یافته است كه روزی بطحایی پیش متوكل از امام هادی سعایت نمود و از وی به بدی یاد كرد و او را چنین وانمود ساخت كه: ابوالحسن علی بن محمد در خانه ی خود پول و اسلحه ذخیره كرده تا بر ضد خلیفه نهضت كند، خلیفه هراسناك گروهی را مأمور تحقیق و تفتیش از خانه ی امام كرد مأموران نابهنگام بر خانه ی امام هجوم آوردند، و دیدند كه حضرت روی زمین مقابل قبله نشسته و مشغول تلاوت قرآن است،



[ صفحه 145]



پس به فرمان رئیس، مأموران تحقیق، منزل را جستجو كردند و چیزی نیافتند او را با احترام به نزد خلیفه آوردند، متوكل در محفل عیش خود مشغول نوشیدن شراب بود در آن نیمه شب امام را در بحبوحه ی مستی خلیفه، وارد مجلس عیش و نوش كردند، متوكل كه مست لایعقل بود مقدم امام را گرامی شمرد، دستش را گرفت و در كنار خود جایش داد و بعد جام شراب خود را جلوی امام گرفت. (به خیال خود بزرگترین احترامات را درباره ی این مهمان نازنین به كار می برد). امام با سادگی و صراحت فرمود: و الله ما تخامر لحمی و دمی قط فاعفنی: به خدا سوگند هنوز گوشت و خون من با شراب نیامیخته. مرا معاف بدار، متوكل جام شراب را خود سركشید و آن وقت گفت: پس برای من چند بیت شعر انشاد كن. امام هادی (ع) از سرودن شعر هم معذرت خواست: و فرمود: انی قلیل الروایه للشعر متوكل این عذر را نپذیرفت و گفت ممكن نیست حتما باید شعری بخوانی، در این هنگام امام علی نقی این قطعه را سرود و فرمود:

با توا علی قلل الاجبال تحرسهم

بر قله های بلند خانه كردند و نگهبانشان

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل

مردان دلاور بودند ولی آنان را سودی نداشت

و استنزلوا بعد عزمن معاقلهم

و از آن علو و عزت فرودشان آوردند

و اودعوا حفرا یا بئسما نزلوا

و در دل گورشان سپردند چه بدبخت بودند



[ صفحه 146]



ناداهمو صارخ من بعد مارحلوا

بر گورشان فریادی چنین غریو انداخت

این الاسره و التیجان و الحلل

كه آن دستبندها و تاج و زینت ها چه شدند

این الوجوه التی كانت منعمه

آن چهره های ناز پرورده چه شدند

من دونها تضرب الاستار و الكلل

كه در پشت پرده های ناز و نعمت پنهان بودند

فافصح القبر عنهم حین ساء لهم

خاك گور آشكارا در پاسخ این فریاد گفت

تلك الوجوه علیها الدود تنتقل

اكنون بر آن چهره های ناز پرورده كرم های قبر می غلطند

یا طالما اكلوا یوما و ما شربوا

روزگاری بود كه اینان دنیا را می خوردند

فاصبحوا بعد ذالك الاكل قد اكلوا

و اكنون نوبت به دنیا رسیده كه آنان را بخورد

محفل عیش و نوش یكباره به مجلس وعظ و نصیحت تبدیل شد، متوكل به سختی گریه كرده ندیمانش نیز اشك ریختند، سخن مؤثر و قاطع امام هیجان شدیدی پای آن سفره شراب در انداخت، متوكل با خضوع و شكستگی آشكاری از امام معذرت خواست و او را با همان احترام و تجلیل دوباره به خانه اش بازگردانید.



[ صفحه 147]